Everything you want



دیوید اوون، نویسنده‌ی مجله‌ی نیویورکر است که کتاب‌های متعددی را به نگارش درآورده است، در نسخه‌ی ماه مه، این مجله مطلبی درمورد آلودگی صوتی و اهمیت پرداختن به آن نوشته است که در ادامه شما را به مطالعه‌ی آن دعوت می‌کنیم. من درمورد فشردن زنگ در نگران بودم. خوب که دقت کردم، دیدم که زنگ با چسبی قدیمی و خشک به چارچوب در چسبیده است.

به آرامی آن را فشار دادم و هنگامی که در باز شد، یک زوج سالخورده به همراه پسرشان به من خوشامد گفتند. پسر از من خواست که او را با نام میانی‌اش یعنی «مارک» صدا کنم. او سی ساله، بلند قد و مرتب بود. روزی که من او را ملاقات کردم، او یک پیراهن خرمایی‌رنگ شطرنجی، یک کلاه بیسبال آبی و نوعی محافظ گوش (صداگیر) پوشیده بود که شاید در میدان تیر نظیر آن را دیده باشید. مارک و من، در مقابل هم، پشت میز پذیرایی نشستیم و والدین او نیز روی نیمکتی نشستند.

مارک درمورد وضعیت خود به من گفت: من در کالیفرنیا زندگی می‌کردم و در رستوران شلوغی مشغول به کار بودم. وقتی فردی یک بشقاب را روی زمین می‌انداخت یا صدای بلندی ایجاد می‌کرد، من ناگهان دچار گوش درد می‌شدم. با خودم فکر می‌کردم که این صدا آسیب‌زننده بود ولی چرا فرد دیگری از آن ناراحت نمی‌شد؟ سپس به‌طور ناگهانی همه‌چیز بدتر شده بود. صداهای آرام به‌نظر او بلند می‌آمدند و صداهای بلند، غیرقابل تحمل شده بودند.

ناراحتی حاصل از یک حادثه می‌توانست برای چندین روز باقی بماند. او از شغل خود خارج شد و نزد والدین خود بازگشت. هنگام بازگشت به خانه، تمام مدت روی صندلی هواپیما سرش را به جلو خم کرده بود و گوش‌هایش را با دستانش گرفته بود. این اتفاقات مربوط‌به پنج سال پیش بود. وضعیت مارک، پُرشنوایی نام دارد. این وضعیت ممکن است با مواجهه‌ی بیش از حد با صداهای بلند اتفاق بیفتد، هرچند کسی نمی‌داند چرا برخی از افراد بیشتر مستعد این وضعیت هستند.

درمان شناخته‌شده‌ای هم برای آن وجود ندارد. قبل از آغاز علائم، مارک زندگی پر سروصدایی داشت و شبیه همسن‌های خود به کلوب‌ها، کنسرت‌ها و باشگاه‌ها می‌رفت. او گفت: این درد همچون یک التهاب دردناک است و من در ناحیه‌ی گوش‌ها و شقیقه‌ها و نیز پشت سرم احساس فشار می‌کنم. گاهی اوقات وزوز گوش هم دارم. من و شما یک گفت‌و‌گو خواهیم داشت و پس از اینکه شما رفتید، برخی از عباراتی که شما گفتید، به‌طور پیوسته در گوش من تکرار خواهند شد.

او نسبت‌به پنج سال پیش، وضعیت خود را بهتر مدیریت می‌کند اما هنوز با والدین خود زندگی می‌کند و شغلی ندارد. پرشنوایی وضعیت نسبتا نادری است و البته مورد مارک شدید است، اما آسیب‌های شنوایی و دیگر مشکلات ناشی از صداهای بیش از اندازه بلند به‌طور فزاینده‌ای در جهان درحال رایج‌شدن هستند. گوش‌ها در یک محیط صوتی تکامل پیدا کرده‌اند که هیچ شباهتی به دنیایی که اکنون ما در آن زندگی می‌کنیم، نداشته است.

دانیل فینک، پزشک متخصص داخلی بازنشسته‌ای در کالیفرنیا است که پرشنوایی خفیف‌تر او در یک رستوران شلوغ در شب سال نو سال 2007 آغاز شد. او که اکنون یک فعال ضد آلودگی صوتی است، گفت: تا قبل از انقلاب صنعتی، خواب مردم بیشتر به‌وسیله‌ی صدای خروسی از اطراف آشفته می‌شد. احتمالا نخستین کسانی که به‌خاطر شغلشان دچار مشکلات شنوایی شدند، کارگرانی بودند که با ف کار می‌کردند.

آهنگران، افرادی که زنگ کلیسا را به صدا درمی‌آوردند و کارگرانی که دیگ‌های بخار را می‌ساختند، همه از این مشکل رنج می‌بردند. در دنیای امروز، وقتی سخن از صدای بلند به میان می‌آید، اغلب مردم به موسیقی تقویت‌شده فکر می‌کنند؛ جذابیتی که ممکن است ریشه‌ی بیولوژیکی داشته باشد. در سال 1999، دو دانشمند از دانشگاه منچستر آزمایشی را طراحی کردند و در آن از دانشجویان خواستند که به صدای موسیقی در حد صدای کلوب‌های رقص گوش دهند.

این صداها به آن اندازه بلند هستند که درصورت مواجهه‌ی طولانی‌مدت موجب وارد آمدن آسیب دائمی به شنوایی شوند. دانشمندان دریافتند که موسیقی بلند موجب تحریک بخش‌هایی از گوش داخلی شرکت‌کنندگان می‌شد که در تعادل و جهت‌یابی فضایی نقش داشت و از این طریق موجب ایجاد حس دلپذیر حرکت بدون جا‌به‌جایی می‌شد (وقتی که صدای موسیقی بلند است، حتی وقتی سرجای خود نشسته‌اید، احساس می‌کنید درحال چرخش هستید).

نوازندگان کلاسیک و مخاطبان آن‌ها نیز با چنین خطراتی رو‌به‌رو هستند. برای نوازندگان نه‌تنها ابزار موسیقی خودشان یک منبع خطر محسوب می‌شود (ویولونیست‌ها همچون پیاده نظام‌های راست‌دست اول شنوایی گوش چپ خود را از دست می‌دهند)، بلکه ابزارهای نوازندگانی که پشت سر آن‌ها نشسته‌اند نیز برای آن‌ها خطرآفرین است. تهدیدهای سلامتی مرتبط با صدا فراتر از موسیقی است و چیزی بیش از شنوایی را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.

افرادی که در محیط‌های پر سر‌و‌صدا زندگی یا کار می‌کنند، نسبت‌به مشکلات هشدار‌دهنده‌ای نظیر بیماری قلبی، فشار خون بالا، وزن کم در هنگام تولد و دیگر مشکلات جسمی، شناختی و عاطفی که ناشی از دشواری تمرکز روی انجام وظایف پیچیده و نداشتن خواب کافی است، حساس‌تر هستند. از طرف دیگر، صدایی که ما تولید می‌کنیم فقط به خود ما آسیب نمی‌رساند؛ بلکه موجودات دیگر نیز از این مسئله در رنج هستند.

لس بلومبورگ، بنیان‌گذار و مدیر اجرایی سازمان غیرانتفاعی NPC می‌گوید: کاری که ما داریم با منظره‌ی صوتی خود انجام می‌دهیم، تباه کردن آن است. این یک زباله‌ی صوتی است و اگر شما بتوانید آنچه را می‌شنوید ببینید، چیزی شبیه توده‌هایی از بسته‌بندی‌های مک‌دونالد (زباله) است که هنگام رانندگی آن را بیرون از پنجره پرت می‌کنیم.

در ماه فوریه، بروتپاریف، یک سازمان غیرانتفاعی که بر سطوح سروصدای موجود در پاریس نظارت دارد، گزارشی را منتشر کرد که در آن پیش‌بینی‌های پزشکی سازمان جهانی بهداشت را با نقشه‌ی صوتی حاصل از اطلاعات حسگرهای صوتی خود سازمان ترکیب کرده بود. نتیجه این بود که یک شهروند متوسط در هرجای پاریس، به‌خاطر ناخوشی‌های مرتبط با سروصدای ناشی از اتومبیل‌ها، کامیون‌ها، هواپیماها و قطارها بیش از 3 سال از زندگی سالم خود را از دست می‌دهد.

این تاثیرات سلامتی براساس دستورالعمل‌های منتشرشده ازسوی دفتر منطقه‌ای سازمان جهانی بهداشت در اروپا، شامل وزوز گوش، اختلال خواب، بیماری ایسکمیک قلبی، چاقی، دیابت، نتایج نامطلوب تولد و نقایص شناختی در کودکان است. براساس اطلاعات گزارش شده در این دستورالعمل‌ها، آلودگی صوتی ناشی از ترافیک در اروپای غربی موجب کاهش سالیانه‌ی یک میلیون سال زندگی سالم می‌شود. دفتر مرکزی بروتپاریف در مجتمعی کم‌ارتفاع در سنت‌دنیس واقع شده است.

چندین هفته پس از انتشار گزارش فوریه، من با فانی میتلیسکی که از سال 2005 مدیر بروتپاریف بود، ملاقات کردم. او قبل از سفر به من هشدار داده بود که خیلی کم انگلیسی صحبت می‌کند. البته انگلیسی صحبت کردن میتلیسکی بهتر از چیزی بود که خودش گفته بود. او گفت: برای اینکه بدانیم در کدام منطقه باید اقداماتی درجهت کاهش صدا انجام دهیم، ابتدا نیاز به اطلاعات داریم.

قبل از بروتپاریف نیز تمدارانی برای کسب منابع مالی به‌منظور ایجاد موانع صوتی تلاش کرده بودند اما این کار وما در مناطقی که بیشتر مردم در آن زندگی می‌کنند، انجام نشده است. بروتپاریف یکی از خالقان اصلی شاخص هارمونیکا است؛ روشی برای نشان‌دادن شدت مزاحمت‌های صوتی با استفاده از یک نمودار ساده. جذاب‌ترین ویژگی هارمونیکا این است که هیچ اشاره‌ای به دسی‌بل که حتی صداشناسان هم هنگام توضیح آن به مشکل برمی‌خورند، نمی‌کند (دسی‌بل‌ها لگاریتمی هستند.

100 دسی‌بل معادل دوبرابر شدن صدای 50 دسی‌بل نیست، بلکه شدت آن صدهزار برابر است). مدیر فناوری بروتپاریف، کریستوف میتلیسکی، همسر فانی میتلیسکی است. او قبلا توسعه‌دهنده‌ی سیستم‌های کامپیوتری مؤسسه‌های مالی بود ولی در سال 2009، به این نتیجه رسید که شغل همسرش جالب‌تر از شغل او است و به همکاری با همسرش پرداخت. آن‌ها که در دهه‌ی پنجم زندگی خود به سر می‌برند، دارای سه فرزند بوده و هر روز صبح از شهر سورزن به پارک بولونی می‌روند.

در اداره‌ی مرکزی، من و کریستوف در لابی با هم صحبت کردیم. روی یکی از دیوارها یک نقشه‌ی صوتی بزرگ از پاریس و حومه‌ی آن قرار داشت که روی آن جاده‌ها، ریل‌های قطار و خطوط پرواز به رنگ قرمز و برجسته‌ای نمایش داده شده بودند. روی میز چوبی جلوی نقشه نیز کاسه‌ی سفیدرنگی بود که پر از چیزی بود که از فاصله‌ی دور مانند آب‌نبات‌های دارای پوشش به‌نظر می‌آمد اما درواقع گوش‌گیر بودند. ما به اتاق کناری رفتیم.

کریستوف گفت: «اینجا آزمایشگاه آتیک ما است.» او یکی از دستگاه‌های نظارت بر صوت بروتپاریف را که او در اختراع آن نقش داشت، دست من داد. نام این دستگاه «مدوسا» بود. مدوسا چهار میکروفن داشت که در زوایای مختلفی قرار گرفته بودند. میله‌ای که میکروفن‌ها را نگه می‌داشت، به یک جعبه‌ی فی پیچ شده بود. درون آن یک رزبری‌پای تقویت‌شده قرار داشت.

رزبری‌پای یک کامپیوتر ارزان و کوچک است که اولین‌بار با هدف استفاده در مدارس و کشورهای در حال توسعه طراحی شد ولی چنان قدرتمند است که در سرتاسر جهان برای کاربردهای بی‌شماری دیگری مورد استفاده قرار گرفته است. در پایه‌ی میکروفن مرکزی، دو دوربین چشم ماهی کوچک تعبیه شده بود که به‌صورت پشت به پشت قرار گرفته بودند و قادر به ثبت تصاویر 360 درجه‌ای بودند. مدوسا جانشین حسگرهای نسل اول بروتپاریف است که به سونوپود معروف است.

سونوپودها متکی به قطعات گرانقیمتی هستند که از ژاپن وارد می‌شوند. اگرچه به‌علت اندازه‌ی بزرگ، جابه‌جایی سونوپودها مشکل است ولی هنوز هم از آن‌ها استفاده می‌شود. کریستوف می‌گوید: سیستم ژاپنی خیلی خوب است ولی هرکدام از آن‌ها تقریبا 30 هزار یورو هزینه دارد و ما نمی‌توانیم به اندازه‌ای که انتظار داریم آن‌ها را گسترش دهیم. بنابراین ما سیستم خودمان را ساختیم که کوچک و ارزان است. البته ایده‌ی کار همان است.

بروتپاریف تعداد 50 مدوسا را در مناطق شهری نصب کرده و قرار است در تابستان تعداد بیشتری اضافه کند. در اتاقی دیگر، زن جوانی درحال سرهم‌بندی میکروفن‌های مدوسا با استفاده از قطعاتی بود که روی یک پیشخوان پخش شده بود. بیشتر قطعات حاصل چاپ سه‌بعدی بودند و او درحال انجام کاری مانند لحیم‌کاری بود. به‌گفته‌ی کریستوف، نحوه‌ی جهت‌گیری میکروفن‌ها روی یک مدوسا آن را قادر می‌سازد که منشا صدا را به‌دقت شناسایی کند و دوربین‌ها نیز از آن صحنه تصاویری زمان‌دار ثبت می‌کنند.

من با خودم فکر کردم، می‌توان از مدوسا در خیابان‌هایی که محدودیت صوتی دارند، استفاده کرد زیرا به‌دقت می‌تواند مشخص کند که در کدام خط صدای موسیقی بیش از حد مجاز بود. مستندسازی‌هایی نظیر این در شهر نیویورک مفید است زیرا در این شهر پلیس اغلب شکایت‌های صوتی را نادیده می‌گیرد یا چند روز بعد به آن‌ها پاسخ می‌دهد. کریستوف می‌گوید: ایده‌ی این سیستم‌ها ارتباطی با پلیس ندارد. این رویکرد باید آخرین گزینه باشد.

ما سیستمی را ترجیح می‌دهیم که در آن افرادی مانند من و شما بتوانند حسگر را جایی قرار داده و داده‌های عینی به‌دست آورند و سپس ما می‌توانیم با هم صحبت کنیم و با هم راه‌حلی برای آن پیدا کنیم. هرچند ممکن است از این داده‌ها در دادگاه نیز استفاده شود. چند هفته بعد من از مرکز پروژه‌ی کوچک‌تر و مشابهی در بروکلین دیدن کردم.

هدف این پروژه که SONYC نام دارد و عمدتا بنیاد ملی علوم آن را تأمین مالی می‌کند، به‌گفته‌ی مارک کارترایت یکی از دانشمندان این پروژه، این است که آلودگی‌های صوتی را نظارت و تجزیه‌و‌تحلیل کرده و راه‌حل‌هایی برای کاهش آن پیدا کند. هرکدام از حسگرها تنها یک میکروفن دارند که دارای طول تقریبی 8 اینچ (20 سانتی‌متر) بوده و در فوم پوشانده شده است. میکروفن به یک جعبه‌ی کوچک آلومینیومی مقاوم دربرابر آب‌و‌هوا که دارای یک رزبری‌پای نیز است، متصل است.

در برخی موارد هم برای جلوگیری از نشستن کبوترها روی آن‌ها، خوشه‌های پلاستیکی روی آن‌ها نصب شده است که موجب شده موهایی که همراه باد می‌آیند را نیز در خود جمع کند. روشی که SONYC از آن برای جمع‌آوری داده‌ها و مستندسازی نقض قوانین محدودیت تولید صدا استفاده می‌کند، از روش بروتپاریف متفاوت است. پژوهشگران SONYC در حال توسعه‌ی الگوریتم‌هایی هستند که امیدوارند سرانجام قادر به شناسایی تمام منابع صدا باشد؛ کاری که اصطلاحا به آن «گوش دادن ماشین» می‌گویند.

چارلی میدلاز یکی از دانشمندان دیگر این پروژه می‌گوید: داشتن شبکه‌ای از حسگرها که در کل شهر مستقر باشد، ما را قادر می‌سازد الگوهای صداها و نحوه‌ی توسعه‌ی آن را در اطراف مناطقی مانند مکان‌های ساخت‌و‌ساز ساختمان‌ها بهتر بشناسیم. او به این نکته نیز اشاره می‌کند که SONYC همچنین مدرک مستندی از تخلف را در اختیار اداره‌ی حافظت از محیط زیست قرار می‌دهد. میدلاز و همکارانش هنوز درحال آموزش الگوریتم خود هستند.

آن‌ها برای این کار از کمک «دانشمندان شهروند» بهره می‌برند. این شهروندان با مراجعه به صفحه‌ی وب این پروژه، یک فایل صوتی ده ثانیه‌ای را که به‌وسیله‌ی حسگرها جمع‌آوری شده است، گوش می‌کنند و شبیه‌ترین صدا به آن را انتخاب می‌کنند: مته، آژیر ماشین، اره‌برقی یا موتوری با اندازه‌ای نامشخص. میدلاز تکرارهای کنونی الگوریتم را با اجرای متناوب یک مته‌ی برقی و آژیر یک ماشین آتش‌نشانی اسباب‌بازی در نزدیکی حسگری که روی میز او قرار گرفته است، نشان می‌دهد.

الگوریتم به‌طور موفقیت‌آمیزی هرکدام را شناسایی و سطح دسی‌بل هم کدام را اندازه‌گیری کرد. من همراه‌با چار کومانوف، اقتصاددانی که طرح‌های قیمت‌گذاری تراکم شهر را توسعه داده است، به آزمایشگاه SONYC رفتم. کومانوف طی پنج دهه‌ی گذشته تقریبا روی تمام موضوع‌های زیست‌محیطی ازجمله آلودگی صوتی کار کرده است. او می‌گوید: اگر از مردم یپرسید درصورتی که بتوانید تمام آلودگی‌های صوتی وسایل نقلیه‌ی موتوری یا تمام آلودگی‌های هوایی آن‌ها را حذف کنید، شما کدام را انتخاب خواهید کرد، به‌عنوان یک قانون، اکثریت آلودگی صوتی را انتخاب می‌کنند.

کومانوف یک ابزار حرفه‌ای اندازه‌گیری صدا داشت. ما با دوچرخه به بروکلین رفتیم و در میانه‌ی راه روی پل منهتن توقف کردیم تا صداها اندازه‌گیری کنیم. متر صداسنج او نشان می‌داد که در نقطه‌ای که ما ایستاده بودیم، میانگین سطح صدای اطراف که عمدتا از ترافیک موتوری روی پل ناشی می‌شد، حدود 70 دسی‌بل است؛ تقریبا معادل چیزی که شما هنگام استفاده از جاروبرقی در خانه تجربه می‌کنید.

کمی بعد، قطاری از فاصله‌ی 20 یا 30 فوتی (9-6 متری) ما عبور کرد و عدد صداسنج ناگهان به 95 دسی‌بل رسید؛ بیش از 300 برابر افزایش در شدت صوت و 5 تا 6 برابر افزایش در صدای درک شده، یا تقریبا همان چیزی که هنگام استفاده از یک ماشین چمن‌زنی بنزینی تجربه می‌کنید. صدای قطار از لحاظ فیزیکی دردناک نبود ولی تقریبا صحبت کردن بسیار بلند را نیز غیرممکن کرد. در کشور آمریکا و از دهه‌ی 1970 مقرراتی درزمینه‌ی میزان مواجهه با صدا در محل کار وضع شده است.

اما این قوانین تمام صنایع را پوشش نمی‌دهد و به‌خوبی نیز اجرا نمی‌شوند. دولت اذعان کرده است حتی زمانی‌که قوانین رعایت می‌شود، حدود تعیین‌شده به‌اندازه‌‌ای پایین نیستند که از تمام کارگران دربرابر آسیب شنوایی محافظت کند. به‌عنوان مثال، مقررات اداره‌ی ایمنی و بهداشت حرفه‌ای، به کارگران اجازه می‌دهد که برای کل دوران 40 ساله‌ی شغل خود، برای 4 ساعت در روز و 5 روز در هفته، در معرض صدای 95 دسی‌بل قرار گیرند.

این نوع قوانین از همان اول غیرعاقلانه بوده‌اند و نتایج پژوهش‌های مختلف نیز بر نامناسب بودن آن‌ها تاکید می‌کند. درواقع نتایج پژوهش‌هایی که اخیرا در زمینه‌ی ناشنوایی پنهان انجام شده است، نشان می‌دهد حتی در سطوح صدایی که بسیار پایین‌تر از حد تصور است و نیز طی مدت زمان‌های بسیار کوتاه‌تر، امکان وارد آمدن آسیب‌های دائمی به شنوایی وجود دارد.


Everything you want
آخرین جستجو ها